پايان نژاد نپهيان از دست لمنيان، مرمن نامه بخش ۴ ـ ـ(۲۱) و هگامی كه برای دومين بار آمدند، نپهيان با يک كشتار بزرگ رانده و كشته شدند؛ زنان و فرزندان ايشان بار ديگر پيش بتها برخی شدند۰ ـ(۲۲) و همی گذشت كه نپهيان، همه مهمانان را، هم در شهرها و ده ها، با خود برده، بار ديگر جلو ايشان گريختند۰ ـ(۲۳) و اكنون من، مرمن، چون ديدم كه لمنيان نزديک بودند كه سرزمين را سرنگون كنند، از اين رو به تپه شيم رفتم، و همه گزارشها را كه آمارون به خداوند پنهان كرده بود، ور داشتم۰ مرمن نامه، بخش ۵ ـ ـ(۱) و همی گذشت كه ميان نپهيان پيش رفتم، و از سگندی كه خوردم، كه ديگر آنان را كمک نكنم، پشيمن شدم؛ و فرمانروا يي سپاهان ايشان باز بمن دادند، زيرا بمن نگاه كردند چنانكه ميتوانستم آنان را از زدگيها ايشان رها كنم۰ ـ(۲) مگر، اينک، من بی اميد بودم، زيرا داوريهای خداوند كه بر سريشان بايست بيايند ميشناختم؛ زيرا از پليديها ايشان پشيمان و ديگرگون نشدند، مگر آنان برای زندگی ايشان ميستيزيدند بی اينكه به آن هستی كه آنان را آفريد بخوانند۰ ـ(۶) و همی گذشت كه در سال سه صد و هشتاد، لمنيان باز برابر ما به نبرد آمدند، و بر آخشيج ايشان دليرانه ايستاديم؛ مگر بيهوده بود، زيرا شمار ايشان چنين كلان بود كه مردم نپهيان را زير گام خود پايمال كردند۰ مرمن نامه، بخش ۸ ـ ـ(۱) اينک من، مرونی، گذارش پدرم مرمن را پايان ميدهم۰ اينک، من تنها چيزهای كم دارم كه بنويسم، كه آن چيزها از پدرم فرموده شدم۰ ـ(۲) و اكنون همی گذشت كه پس از نبرد بزرگ و ترسناک در كومره، اينک، نپهيان كه بسرزمين سوی نيمروز گريخته بودند، از دست لمنيان شكر ميشدند، تا اينكه همه آنان نابود شدند۰ ـ(۳) و پدرم نيز از دست آنان كشته شد، و من هم تنها ميمانم تا داستان اندوهگين نابودی مردم خود را بنويسم۰ مگر، اينک، آنان رفتند، و من فرمان پدرم را انجام ميدهم۰ و اگر مرا خواهند كشت، نميدانم۰ ـ(۴) از اين رو گذارشها را مينويسم و توی زمين پنهان ميكنم، و هر كجا ميروم پروا ندارد۰ ـ(۵) اينک، پدرم اين گذارش را ساخته است و خواست آن را نوشته است۰ و اينک، اگر روی برگها جا داشتم آن را نيز مينوشتم، مگر ندارم؛ و سنگ زر هيچ ندارم، زيرا تنها استم۰ پدرم و همه خويشاوندانم در نبرد كشته شده اند، و نه دوستان يا نه جای رفتن دارم؛ و نميدانم خداوند تا كی ميگذارد كه من بزيم ـ(۶) اينک، چهار صد سال از آمدن خداوند و رهاننده ما گذشته است۰ ـ(۷) و اينک، لمنيان مردم من، نپهيان را، از شهر بشهر و از جا بجا شكر كرده اند، هم تا اينكه آنان ديگر نيستند؛ و افت ايشان كلان بوده است؛ آری، نابودی مردم من، نپهيان، بزرگ و شگفت انگيز است۰ ـ(۸) و اينک، دست خداوند است كه آن را انجام داده است۰ و اينک، لمنيان نيز يكی با ديگری در جنگ ميباشند؛ و همه روی اين زمين يک جرگه پيوسته مردم كشی و خونريزی است؛ و پايان اين جنگ هيچكس نميداند۰ ـ(۱۲) و هر آنكه اين گذارش را بيابد، و از برای سستيهای كه درونش ميباشند آن را بدبينی نكند، همان كس چيزهای بزرگتر از اينها خواهد دانست۰ اينک، من مرونی استم؛ و اگر شدنی ميبود، همه چيزها را بشما ميشناسانيدم۰ |