مرواريد گرانبها، موسی نامه، نوشتهای موسی در مصر، بخش ۱ ـ ـ(۱) سخنهای خدا، كه به موسی گفت زمانيكه در كوه بسيار بلندی بالا آورده شده۰ ـ(۲) زيرا خدا را روبرو ديد، و با او سخن ميگفت، و شكوه خدا بر روی موسی بود؛ از اين رو، موسی ميتوانست پيشگاه خدا را تاب آورد۰ ـ(۳) و خدا بموسی سخن گفت گويان: اينک، من خداوند خدا استم، همه توان و بيپايان نام من است؛ زيرا بی آغاز روزها يا بيپايان سالها استم؛ وآيا اين بيپايان نميباشد؟ ـ(۴) و اينک، تو پسر من استی، از اين رو بنگر، و بتو كار دستانم را نشان خواهم داد؛ مگر همه نه، زيرا كارهای من بيپايان استند، و همچنين سخنهای من، زيرا آنها هرگز وا نمی ايستند۰ ـ(۵) از اين رو، هيچ مردی نميتواند همه كارهای من را ببيند جزينكه همه شكوه من را ببيند؛ و هيچ مردی نميتواند همه شكوه من را ببيند و پسان روی زمين در گوشت بماند۰ ـ(۶) و من برای تو كاری دارم، موسی پسرم؛ و تو در همانند تكزاد من استی؛ و تكزاد من رهاننده است و خواهد بود، زيراكه او پر بخشش و راستی است؛ مگر بجز من خدايی نيست؛ و همه چيزها پيش من استند زيراكه همه آنها را ميشناسم۰ ـ(۲۷) و همی گذشت، چون آن آواز سخن ميگفت، موسی چشمان خود انداخت و گيتی، آری، نيز همه آنجا را ديد؛ و با كمک روان خدا، دريافت كنان، هيچ خورده آنجا نبود كه او نديد۰ ـ(۲۸) و او نيز مهمانان آنجا را ديد، و هيچ روانی نبود كه او نديد؛ و با كمک روان خدا آنان را دريافت كرد؛ و شمارايشان كلان بود، هم مانند ريگ روی كنار دريا بيشمار بودند۰ ـ(۲۹) و او بسيار زمينها را ديد؛ هر زمينی گيتی خوانده بود و روی آنجا مهمانان بودند۰ ـ(۳۰) و همی گذشت كه موسی بخدا فرياد زد، گويان: بمن بگو، خواهش ميكنم، چرا اين چيزها چنين استند، و آنها را با چه ساختی؟ ـ(۳۱) و اينک، شكوه خدا روی مسی بود، تا اينكه موسی در پيشگاه خدا ايستاد، و رودررو با او گفتگو ميكرد، و خداوند خدا بموسی گفت: برای كام خودم اين چيزها را ساختم۰ اينجا است خرد و در من ميماند۰ ـ(۳۲) و به نيروی سخن من آنها را آفريده ام، كه آن تكزاد من ميباشد كه او پر بخشش و راستی است۰ ـ(۳۳) و گيتيهای بيشمار را آفريده ام؛ و آنها را نيز برای كام خودم آفريده ام؛ و آنها را با پسر كه تكزاد من است آفريده ام۰ ـ(۳۴) و نخستين همه مردم آدم را خوانده ام، كه بسيار است۰ ـ(۳۷) و خداوند خدا بموسی سخن گفت، گويان: آسمانها، آنها فروان استند، و به مردم نميتوانند شمرده شوند؛ مگر پيش من شمرده استند، چون دارايی من استند۰ ـ(۳۸) و آنگاه كه يک گيتی، هم راه آسمان آن، در خواهد گذشت، همچنين يكی ديگر ميايد؛ و كارهای من و نيز سخنهای من پايان ندارند۰ ـ(۳۹) و اينک، كار و شكوه من اين است ـ بيمرگی و زندگی جاويدانی مردم را گذراندن۰ ـ(۴۱) و در آن روزی كه فرزندان مردم سخنهای من را مانند هيچ خواهند شمرد، و بسياری از آنها را از نامه ای كه خواهيد نوشت ور خواهند داشت، مانند تو يكی ديگر را خواهم افراشت؛ و آنها باز ميان فرزندان مردم داشته خواهند شد ـ ميان چندان همه كه باور خواهند كرد۰ |